کنارکارما نوشته بود: «هیچچیز بیشتر از چکچک آب در خانهی خالی٬ حال شبهمرده ندارد؛ نه حلوا٬ نه سکوت و نه لباسهای سرتاپا سیاه.»
توی سکوت خانه صدای چک چک آب یک جوری می پیچید، یک جوری می پیچید انگار بخواهد یک خبری بدهد، یک خبری که توی سکوت خانه خودش را به در و دیوار می کوبید. چک چک آب از طرفای حمام بود. دو تا بدن برهنه روی کاشی ها دراز کشیده بودند توی سکوت، زیر شیری که چکه می کرد... حالا نزدیک به ربع قرن گذشته از روزی که صدای چکه آب آمده بود خبر بدهد. چند سال باید بگذرد تا شیر آب دیگر چک چک نکند؟