loading...
رویال
زهرا احمدی بازدید : 1997 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

بالاخره با وجود استرس زیاد و جابجایی روزها تونستم برای شنبه ۱۷ اسفند از سونوگرافی دکتر عالیه شیوعی وقت عکس رنگی بگیرم. شب شنبه از استرس خوابم نمیبرد تا اینکه صبح روز موعود رسید.  ساعت ۷ با خواهرم راه افتادیم و رفتیم و ساعت ۸ اونجا بودیم  هیچکی نیومده بود ترسیدیم نکنه اینجا خوب نباشه ولی دل رو زدیم به دریا و رفتیم تو. منشیش بهمون یه نسخه داد و رفتیم داروها رو گرفتیم بعد هم رفتیم از سوپری آبمیوه و آب گرفتیم و رفتیم مطب. دیدیم کم کم داره شلوغ میشه خیالمون راحت شد. یه کپسول مفنامیک اسید خوردم و یه ربع بعد رفتم تو. رو تخت دراز کشیدم ار ترس پاهام داشت میلرزید ولی بسم اله گفتم و  همه چیز رو سپردم به خدا. اولش یه درد کوچیکی مثل پریود احساس کردم گفتم این تازه اولشه خدا به خیر بگذرونه  بعد چند تا عکس گرفت. منتظر بودم ماده حاجب رو وارد کنه  و یه عالمه داد بزنم ولی بعد دو دقیقه گفت خانم پاشو تموم شد اصلا باورم نمیشد یعنی همین بود به خانمه گفتم تموم شد اصلا فکرنمیکردم درد نداشته باشه، وای نمیدونید خیلی خوشحال بودم . گفت برو یه آبمیوه بخور و یه ربع بعد برو دستشویی یه عکس دیگه باید از رو شکمت بندازم. وقتی رفتم بیرون همه داشتن بهم نگاه میکردن ببینن درد داشته یا نه، منم کلی براشون کلاس گذاشتم که نترسید  بابا دردی نداره. بعد یه ربع رفتم و اون یکی عکسم رو هم انداختم و تموم شد ولی برعکس شبش  تا صبح از درد نخوابیدم . دیروز رفتم و جوابشو گرفتم خداروشکر همه چیز طبیعی بود. شوشوی عزیزم خیلی خوشحال شد .وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای انگار دنیا رو بهم دادن.  یه بار سنگین از رو دوشم برداشته شد. خدایا شکرت. خدایا خیلی دوست دارم.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 529
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 96
  • بازدید ماه : 62
  • بازدید سال : 1,595
  • بازدید کلی : 13,750