فکر میکردم غرورش نمیذاره
ولی وقتی خودمو شکستم و
بهش گفتم دوسش دارم
دوباره منو سوزوند
دیگه مطمئن شدم
که دیگه هیچی مثل قبل نمیشه
دلم براش خیلی تنگ میشه خیلی
امیدوارم یه روزی مثل من دلتنگم بشه
گاهی با خودم میگم چقدر من احمقم
که هنوزم دوسش دارم
مثل قبل
و هر روز دعا میکنم
خدا بهم برشگردون
ولی اون هر روز دعا میکنه
خدا از یادم ببرش
شایدم اصلا نیازی به دعا کردن نباشه
به یاد من نمیفته که بخواد از یاد ببره منو
احمقانست ولس هنوز چشم به راهشم
دارم میسوزم و هیشکی به دادم نمیرسه
خدایا پس کجایی؟!
مگه نمیگن تو دل شکسته جا داری؟!
پس کجایی؟!
به دادم برس
نمیتونم تحمل کنم
فقط از خودت میخوام
فقط از خودت که بهتر از هر کسی حالمو میدونی
........