loading...
رویال
زهرا احمدی بازدید : 9 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
یه مدل زندگی کردن هست که تا الان تجربه اش نکردم...ولی میدونم اگه برام خدای نکرده پیش بیاد فقط میتونم با اون مدل زندگی زنده بمونم

اونم اینه که کاملا تنها زندگی کنم و خودمو تو کار غرق کنم... صبح تا شب درگیر کار باشم و شب تا صبح از فرط خستگی بیهوش شم.. امیدوارم این مدل زندگی برام هیچوقت پیش نیاد چون تنها دلیلش این میتونه باشه که تنها شده باشم... و میدونم فقط این جوری زندگی کردن میتونه منو از یه سری کارهای احمقانه که چون احمقم!ازم برمیاد منع کنه...

تو بعضی کتاب ها و رمان هایی که میخونم وقتی شخصیت اصلی داستان اینجوری داره زندگی میکنه نمیدونم چرا ناخودآگاه درکش میکنم و باهاش همزاد پنداری میکنم...

نمیدونم چرا الان یاد این قضیه افتادم...

کلا من آدمی ام که برا اتفاق های اتفاق نیفتاده که یا هنوز اتفاق نیفتادن و یا اصلا قرارنیست اتفاق بیفتن نگران میشم و کلی دپرس میشم از فکر کردن بهشون و مدام دلم اطمینان میخواد..دلم میخواد بهم ثابت شه که تموم نگرانی هام چرت و پرت ذهن یه پفک نمکی بیشتر نیستن

و جدیدا دارم خواب هایی می بینم که یه جورایی میترسم چون جدیدا اتفاق های تو خوابم یه جورایی واقعی از کار درمیان و من چون بعضی شبا کلی کابوس می بینم به شدت میترسم کابوس هام رنگ واقعیت بگیرن و الان دیگه دلم نمیخواد بخوابم


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 529
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 31
  • بازدید امروز : 218
  • باردید دیروز : 40
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 312
  • بازدید ماه : 580
  • بازدید سال : 2,113
  • بازدید کلی : 14,268