چند شب پیش -چهارشنبه شب- که رفته بودیم به مادرم سر بزنیم؛ موقع برگشت دیدم کوچه رو با بنرهای مکه-یی یه بنده خدا؛ کاغذ دیواری کردند! دقت که کردم دیدم حاجی برگشته از سفر "امیرحسین-ه"! برام جالب بود که عکسم زده بودند! به خانومی هم نشون دادم و پرسید کیه و گفتم:" امیرحسین بچه بدی نیست! یادمه اینجا خونه ی مادر بزرگش بود! یه خونه حیاط دار قدیمی بزرگ! ولی حالا ساختند و نمیدونم که چیکاره-ست؟کلا پسر بدی نیست و شاید سالی یکی دوبار بیشتر نبینمش و اگه ببینمش باهم سلام و علیک داریم" خانومی گفت که عکسش رو ندیده و گذشت!
- توضیح اینکه مادرم بعد از فقدان پدر رفت کنار داییم و مادربزرگم تو یه ساختمون و ساختمون در محل خونه قبلیشون ساخته شده و از این بابت الان همسایه امیر حسین-ینا هستند!-
دوشب بعدش-جمعه شب- مادرم زنگ زد که :" امیر حسین رو یادته! چه جور پسریه؟"
من فهمیدم که امر خیره (ن-که طفلی مردم محل و مخصوصا فامیل من رو قبول دارند و نمیدونند که چه سیب گندیده یی هستم؛خیلی پیش میاد که بخوان در مورد یکی تحقیق کنند از من آمار میگیرند و نظر من رو میخوان)؛ گفتم:" واسه کی؟"
مامان:" واسه ح -خواهر بزرگم-"
من کپ کرده بودم و برام خیلی جالب بود و همونهایی که به خانومی چند شب پیش گفته بودم دوباره به مادرم گفتم!
خلاصه اینکه این آقا امیرحسین نگو در حال حاضر با خواهر بزرگم همکار شده و گویا آره...!
هیچ قضاوتی نمیکنم و آرزوی خوشبختی میکنم! البته اگه به ثمر بشینه!