فكر كنم موضوع اصلى رو فهميدين گفتم قبل خوندنش موضوع رو بدونين كه دوست نداشتين نخونديد
سلام بچه ها يه خبر خوب دارم ، يه فن فيك جديد براى نايل هست دارم مى نويسمش جديده هيشكى هم موضوشو نمى دونه اونى كه به كيميا گفتم نيست جديده . من از لويى يه دونه دو تا از هرى و دو تا از نايل فن فيك دارم ولى اين جديد نايل كه ديشب نوشتنشو شروع كردم و الان 4 قسمتش نوشته شده از همه بهتره ، اسمش does he know هستش . اين داستان از زبون شخصيت اصلى ( هلن ) هستش بعضى قسمتاش از زبون نايل شايد تموم نشه شايد شخصيت اصلى بميره شايد به كيى كه دوس داره برسه فعلا معلوم نيس ، چن خطى ازش از اولش براتون مى نويسم فردا يا پس فردا هم اولين قسمت مياد اين اول قسمت اوله فقط يه چيزى نايل و هلن عين خواهر و برادرن بيشتر نمى گم : از هواپيما كه پياده شدم فقط مى خواستم نايل رو ببينم ، مى خواستم بپرم بغلش و بگم : تو ايران هيشكى مثل تو نيست داداشى . وقتى ديدم پريدم بغلش و گفتم : يكم قد كشيدى يكم توى اين 1 سال چاق شدى موهات حالتش عوض شده توى يه كلمه : خوشگل تر شدى ! نايل گفت : در مورد تو هيچى نمى تونم بگم چون اونقد خوابالو و بيحالى كه چيزى نگم بهتره ! البته نايل دليل اين همه شكسته شدن صورت و رن و رو پريدن رو نمى دونست . نمى دونست شايد ديگه چيزى به عمرم نمونده باشه . وقتى به ياد اين موضوع افتادم نا خدااگاه اشك تو چشام جمع شد . تازه 19 سالم بود و حتى تولد 20 سالگيم رو نديده بودم ولى دكترا گفته بودن : اگه كارى هست كه خيلى دوست دارى انجام بدى برو دنبالش يه طورى مى خواستن بگن دارى ميميرى عمو ! دليل اصلى برگشتنم اين بود كه مى خواستم يه مدتى رو هم با نايل بگذرونم بعد فهميدن اينكه يه بيمارى ناشناختخ ى لاعلاج دارم 3 ماه كلا با مامانم گذروندم بابامم كه تو بچگيم مرده بود . حالا مى خواستم يه 6 ماه اينگليس بمونم نه فقط به خاطر نايل يه دليلش اين بود كه مى خواستم مامانم بفهمه و اينكه مرگ منو ببينه يكيم اينكه شايد درصدى امكان داشته يكى تو اينگليس براى من علاج پيدا كنه ...